سروِ بی سر
در استقبال از پيکر شهيد سرافراز محسن حججی
عيد قربان – شهريور ۹۶
اين که می آيد عزيزان! يک شهيد ديگر است | سرو سالاری است واویلا که سروی بی سر است | |
سرو را بی سر نمی ماند بجز يک واوِ وصل | اين وصال از هر چه در عالم سری دارد سر است | |
شاید این واو قَسَم بود و به او سوگند داد: | سر فدای جان سرداری که بی سر سرور است | |
او می آيد پيش ما امّا نه با پاهای خويش | پای او اين بار دست دوستان سنگر است | |
اين که می آيد گمانم از تبار ديگری است؛ | او شهيدان حرم را چون عليّ اکبر است | |
يک نگاه نافذش چشم جهان را خيره کرد! | گو که شير است و شغالی چند را در چنبر است | |
اين رشادت را تعجب از شهيد ما مکن | او غلام همّت سردار بدر و خيبر است | |
ترس را در قلب آن رزمنده هرگز راه نيست | کز صف مردان جنگی در رکاب حيدر است | |
مرغِ روحِ آدمی را مرگِ در راه خدا | در عروج از فرش تا عرش برين بال و پر است | |
اين سخن ازسرورآزادگان است اين که گفت: | مرگ گِرد گردن اولاد عالم زيور است | |
مرگ اگر مرد است گو نزد من آ تا پشت آن | پرکشم جايي که از کون و مکان بالاتر است | |
شکر يزدان را که در غوغای دنيای ددان | هر نَفَس باغ شهادت را نگاری بر در است | |
خطّة شام آن که در دوران زينب شوم بود | اين زمان جولان آن جولان شيران نر است | |
زینبا! بنگر چه کردي با دل عشّاق خويش | خاک پاکت توتياي ناب چشمان تر است | |
تربت مخروبة آن کودک زار حسين | رزمگاه عاشقان والهِ آن دختر است | |
در بهشت شاهدان محسن! دگر آرام گير | پرچمت در دست ما بر تارک اين کشور است | |
ای که در اين عيد قربان سکّه بر نامت زدند | خوش درخشيدي که نامت زيور بام و بر است | |
سوز اِکسير ولايت دم به دم خاقانيا! | بر يخ دل های سرد و بی رمق چون اخگر است |