چهره ماندگار
چهره ای از چهره های ماندگار |
چهره را چرخاند سوی کردگار |
|
ماندگاری را چنين تفسير کرد: |
رفتن و بگذاشتن يک يادگار |
|
يادگاری ماندگار از جنس علم |
نزد شاگردان ز يک آموزگار |
|
خاصه علمی کآيد از باغ ادب |
وز شميمش غنچه ها آرد به بار |
|
چهرة فيروز ما شد ماندگار |
در دل دلدادگانی بي شمار |
|
در عجب بوديم روحی ژرف را |
چون پذيرا بود آن قدّ نزار؟! |
|
آخر آن روح بلند از قدّ خُرد |
قد کشيد و پرکشید از این دیار |
|
فرش را بگذاشت تا عرش برين |
چون ملک رست از فلک شد رستگار |
|
گنبد فيروزه ای فيروز را |
چون حصاری بود بشکست آن حصار |
|
نرم خويي از حرير آموختيم |
از حرير نام نيک آن نگار |
|
نسبتی خوش داشت با سِحر سَحَر |
آذرخشی بود در شب های تار |
|
هيچ فجر او را نديد آرام و خواب |
آن سحرخيز اختر شب زنده دار |
|
ما که چون ساحل بديم او موج بود |
يک نفس نشناخت آرام و قرار |
|
در سکوت سرد شاگردان خويش |
رعد بود و برق بود و پرشرار |
|
با صدای خشک و با احساس تر |
خشک و تر را می زد او با هم به کار |
|
با هزاران بیت کو از حفظ داشت |
نغمه هایش بود گلبانگ هَزار |
|
بوالعجب غوّاص بحر شعر بود |
ای بسا دُرّ کز صدف کرد آشکار |
|
تور می گسترد پيش پای لفظ |
نکته ها می کرد از معنی شکار |
|
شعر پر شور عرب چونان عسل |
بود در کامش شرابی خوش گوار |
|
نام ها از مِی چنان بر می شمرد |
کاين گمان می شدکه هست اوخودخمار |
|
از صبوح و از غبوق و از مُدام |
پردة ابهام را می زد کنار |
|
از ورای قرن ها در سوگ “صخر” |
جای “خنسا” ضجّه می زد بی قرار |
|
کوه های سخت شعر “شنفری” |
در کَفَش چون کاه بود از اقتدار |
|
“امتطی” می خواند و می ديديم او |
گشته بر شعر “ابی سُلمی” سوار |
|
شعر و بحر و بیت و مصراع و ردیف |
گشته اند اینک ز سوگش سوگوار |
|
هرگز او از يادهامان کی رود؟ |
با قدم هايي که می زد استوار |
|
اینک او پیوسته بر اسلاف خویش |
رادمردانی از این ایل و تبار |
|
جمع هادی زاده و آیینه وند |
موسوی انوار شاعر یار غار |
|
همچو دلشاد و شهیدی گشته اند |
حلقه ای بر گرد او در کوی یار |
|
کیف ننسی وجه أستاذ شفیق |
رایة في رأسها نور و نار؟ |
|
في اصطیاد الدرّ من بحر الأدب |
کان غوّاصاً بأعماق البحار |
|
لم نزل نجنی ثمار العلم من |
دوحة أعطت لنا أحلی الثمار |
|
کان مرآة لدیوان العرب |
کان یمحي من محيّاها الغبار |
|
موته المأساة لکن أُنزلت |
هل لنا من حيلة غیر اصطبار؟ |
|
لم یکن فخراً لنا عُجماً فحسب |
کان فخر القوم للعُرب الکبار |
|
ربّ أسکِن روح فیروز الحریر |
جنة الفردوس فی دار القرار |
|
جمع شاگردان او در انجمن بر تو ای استاد استادان درود |
در يتيمی می سرايند این شعار: بر روانت صد سلام از من نثار |
|
شعر خاقانی شميم یاد توست |
شاد باشی در بر پروردگار |
محمد خاقانی اصفهانی گروه عربی دانشگاه اصفهان خرداد ۹۵
http://www.arabiciran.ir/find.php?item=1.61.352.fa